خانه ای خواهم ساخت


خانه ای خواهم ساخت
آسمانش آبی
باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور
ساحت باغچه اش پر ز نسیم
حوض ماهی پر آب
قامت پاک درختانش سبز
وترا خواهم خواند
که در این خانه کنارم باشی
سینه آینه تصویر تو را می جوید
که در آیی چو نور
تو به این خانه بیا
در خیابان امید
کوچه باور سبز
نبش میدان صبوری آنجا
خانه ای خواهی یافت
سر درِ خانه چراغی روشن
روی سکویش گلدان گلی
در دل خانه اجاقی دلگرم
با حضور تو در این خانه چه جشنی بر پاست
آسمان شب این خانه پر از چشمک و مهتاب و نسیم
ناودانش پر از موسیقی آب
ای سرآغازِ امید
تو بدین خانه درآ
من به دیدارِ تو می اندیشم
و به آرامش بودن با تو !


سهراب سپهری


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده
ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...

خیابان تو



جا برای من گنجشک زیاد است

ولی به درختان خیابان تو عادت دارم

خدایا آسمانت مترى چند؟


خدایاآسمانت مترى چند؟؟ 

زمینت دیگر بوى زندگى نمیدهد

دیگر از این جماعت خسته شده ام