اخرین پست...

می خندم!

دیگر تب هم ندارم

داغ هم نیستم

دیگر به یاد هیچکس نیستم

سرد شده ام...

سرد سرد...

میترسم

شاید دق کرده م

کسی چه میداند!!!

 

 بدم میاد از اینجا

دیگه نمیام

منتظرم نباشین

حذفش نمیکنم دفتر خاطراتمه شاید یه روز نبودم یکی دلش برام تنگ شد و اینجا...

منتظر هیچکس نیستم

خیلیارو از زندگیم انداختم بیرون

لیاقت نداشتن.

تمام.

 

هیچی عوض نشده

هنوز  زنده ام...

نفس میکشم.

مرگ تدریجی...

هیچی نپرسین

بعضی حرفارو نمیشه زد

مثه درد سرطان کسی نمیفهمه...

این نیز...نه نمیگذرد.

 

اینــــ بـــآر سیــگــآر رآ بِکِشــــ...


اَز طَرَفــــے  کــه میســــوزَد...


تـــآ بِدآنــــے چه مـــے کِشَـــمـــ...

 

 
مادر گفته بود رقص حرام است؛ نیاموختم

اما حالا هرشب

با وُدکا و خیالِــــــــــــــــــــــــ تو می‌رقصم.

ببین چه حرام در حرامی ساخته‌ای از مــــــــــــــــــن! . . .


سیگار

 

میگفتم سیگار نکشـــ

الان که نیستی خودمو بستم به سیگار

میفهمم بدجور دلتنگ بودی

 

یه جمله قدیمی...

 

 عاشق نشدی

 وگرنه میفهمدی

 پاییز همون بهاریه که 

عاشق شده...

 

قول...

 

بــه خودمــ قولــــ میدهمـــ كــه فراموشـتــــ کـنـمــ !


وقتـی صبحـــ مـی شـــود


تـــو را كــہ نه.... ولــی !


قولمــ را فراموشــ مــی كـنـمـــ ....!

 

 

سیگار

 

نپــــرس واس چـــی سیگـــار میکشـــی،واس چـــی سیگـــاری شـــدی؟

بپـــرس واس کـــدوم دردتـــه کـــه دود میکنـــی،از دستـــ کــی اینجـــوری شــدی؟

مطمئـــن باش اگـــه حـــرف بزنـــم

خودتـــ واســـم کبریتـــ میکشـــی

 

نفی اومدی بخونش....

وقتی میبینی دیگه به هیچ ‌کدوم از رفتارات
اعتراض نمیکنم
فکر نکن آدم ایده ‌آلی شدی!!!
این زنگ خطره
دارم نسبت به توام بی ‌تفاوت میشم!!

 

مگه خودت نگفتی پامو از زندگیت بکشم بیرون؟؟

خب کشیدم

دیگه چی میخوای؟

هیچی نمیخوام بگم

هیچ گله ای هم ندارم

خوش باش به خوشیت خوشم رفیق

میثم عشقته

من رفیقت

تو دنیای تو پای عشق که بیاد وسط،دیگه رفاقت ارزشی نداره!

اینو یادم نبود...

حافظه کوتاه مدته دیگه...شما به بزرگی خودت ببخش.

خسته نیستم

خوبم.

آره میثم حق داره نگرانت باشه

من دارم کج میرم

نیا دنبالم خودمم نمیدونم ته این جاده کجا میرسه...

دیگه دخالت نمیکنم

قسم میخورم

فقط یه خواهشی ازت دارم:

مواظب خودت باش...

 

سیگار

 
 زن کهــ سیگـ ـ ـار میکشــد یعنـ ـی یکـــ تناقضـــ پــر مَعــنی

روحــی ظـــریفــــ با زخمــی مـ ـردانهـ

 

اولین

1jglo8k4bkmm8q0rskd.jpeg 

 

...

همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد … …
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد …
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که دلگیری
بفهمد که دلت برایش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است

76ln9c76aiibka5jta.png

به درک!!


نـــوش می کنم

 

سیـــگار...


ودکـــا...


و تلخــی رفتنت را...


جهـنم را شـش دانگ می خـرم......!

 

 http://azarshahrphc.tbzmed.ac.ir/images/a/sigaret.jpg

+هرچیزی که من رو نکشه قویترم میکنه ...
اما اینو نگفت تا قوی بشی دهنت سرویسه!

++همیشه ... همیشه ... یک "همیشه" ی لعنتی هست.

 

 

...

 8sowktqx6bowciaak8oq.jpg

یکی از سخت ترین کارای دنیا

اینه که برای دیگران توضیح بدی

دقیقا چه مرگته....!!

شکارچیان خیابانی

 

دختر با پاهایی خسته از این همه پیاده روی طولانی از مغازه ی کفش فروشی

 بیرون می اید...

چشمان جستجوگر در یک ان شکارش می کند...

چند دقیقه پیش یکی از افراد بیصیم به دست امارش را داده بود و رئیس گروه

 فرمان شکارش را صادر کرده بود...

دختر با چشمانش در میان جمعیت دنبال مادرش می گردد... دیر شده...

 برادرش خانه تنهاست.. باید زود..ت..ر...

_یه دقیقه بیا اینجا!...

چشمان دختر گرد می شود... زن چادری ناشناس دستش را می گیرد و به گوشه ی

 دیوار می کشاندش...

_این چه مانتو ایه که پوشیدی...؟؟

دختر برای یک لحظه به خودش شک می کند و نگاهی به چیزی که پوشیده

 می اندازد... زن فرصت پاسخ نمی دهد...

_ همراه داری؟؟...

دختر گیج است... ناخوداگاه پاسخ می دهد...

_ بله مادرم اونجاست... و با انگشت به مادرش که بی خبر ان سمت ایستاده

 اشاره می کند...

مادرش او را می بیند و به سمتشان می اید... زن مهلت نمی دهد...

_اهل تهرانی ...؟؟

لحن طلبکار زن دختر را به خودش می اورد... اخمهایش در هم میرود...

باهمان لحن زن پاسخ میدهد...

_ بله .. چطور مگه...؟

زن دوباره بازویش را می گیرد...

_ بیا اینجا کارت دارم...

خشم دختر می جوشد... به دستان زن زل میزند... می خواهد ان دست را محکم

 بگیرد.. از بازویش جدا کند و با تمام قدرت بپیچاند... از تصور فریاد زن لذت برد...

دستانش بالا امد که ناگهان نگاهش به مادرش افتاد که صورتش نگرانی را فریاد

میزد...

دستانش پایین افتاد و دنبال زن به راه افتاد...

کنار ماشین گ...ش...ت ایستادند...

زن اشاره کرد...

_برو تو کارت دارم...

برای یک لحظه خشم از دهانش خارج شد...

_ برای چی؟؟؟ همینجا صحبتتون رو بکنین...!! چرا باید برم تو ماشین؟؟!

صورت زن کمی ترس نشان داد...

 دختر می دانست فقط باید کمی سر و صدا کند تا همه کنار بکشند...

خشمش را رها کند تا نوبت ترس انها شود...

ترس از شکستن ان سکوت خفقان اور که تمام مردم انجا داشتند...

دهانش را باز کرد... اما باز صدای نگران مادرش که با مسئول شکارچیان

صحبت می کرد ساکتش کرد...

زن دوباره جرئت پیدا کرد..

_حالا بیا تو بهت می گم...

دختر سوار شد...

صحبت های مادر تاثیری نداشت...

ماشین پر شده بود...

و راه افتاد...

دختر کنار پنجره نشسته بود...

باد خنک با موهایش بازی می کرد و پوست داغ از خشمش را تسکین می داد...

صدای گریه های خاموش و نفس های نگران از صندلی عقب ازاردهنده بود...

دختر حس می کرد که 2 نفر از زنهای سیاه رنگ به او خیره شده ان و با هم

 صحبت می کنند...

اما دیگر برایش مهم نبود...

به بیرون پنجره نگاه کرد....

ماشین جلویی چراغ ازیرش را روشن کرده بود...

نورهای ابی و قرمز اطراف را رنگین میکرد...

و دختر فکر می کرد...

این همه نیرو...

این همه انرزی و هزینه...

برای مانتوی کوتاه من...

ارایش دختر عقبی...

ساپورت ان یکی...

و بعد فکر کرد...

به ان همه معتاد...

دختران فراری...

زورگیران خیابانی...

سارقان مسلح...

اسلحه ها...

چاقو ها...

و از خود پرسید...

_ ایا من مجرمم..؟؟ جرم من چیست؟؟

به برج میلاد خیره شد... بلند بود... پر نور و با ابهت....

اما دیگر افتخار نکرد...

هیچ ارمانی نداشت...

هیچ لذتی ...

هیچ حس وطن پرستی...

هیچ امیدی...

هیج خشمی...

فقط تنفر بود...

تنفری که تا به حال تجربه نکرده بود....

یک تنفر خالص و ناب...

از کشورش...

از خاکش...

از انسانهایی که اطرافش بودند...

و حتی از دینش ... که روزی خالصانه می پرستید...

هیچ چیز نبود...

جز ان تنفری که وجودش را برای همیشه پر می کرد....

rvtu5ygi5nyu4fj48s5a.jpg

شلیک کن

 

جـان قرص ـهای من

دیگـر بـ لب ـهـایشان رسیده

از بس ـهـر کاری کـردند

من بی خیــال ٬ خیالت نشدم

امــا تــو

شلیک کن !

دل من از خشاب ـهـای تو هم

پر تــر استــ

خودتـ را خالی کن !

این گلولـه ـهـا بیزارند

از بس کـ جایی میـان سینه ی کسی نداشتنـد !

شلیک کن !


 

 


سیگار...

 

به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ولی آموختم که..

ناله ام سکوت باشد،

گریه ام لبخند،

و تنها همدمم سیگار...


 

 

 

 

افـــکـــ ار مـــن مـــثـــل سیــــــگـــاره

تـــلخـــه...

مـــزش کـــن...

نـــخـــواســـتی بـــندازشـــ  دور!


 

 

 

جات خالیه

ixz8g7jrptye3k19dpsc.jpg

وقتی یه متولد ماه *بهمن* بهت میگه ... !! جات خالیه...!!

 

نگو دوستان به جای ما...!!

 

شاید منتظر اینه که بگی...!!

 

جامو نگهدار ؛ زود برمی گردم

nkp23k2obrddnciffdum.jpg


دنیای این روزای من . . .

 

به صورتم دست نزن!

می ترسم نقاب خندانی که بر چهره دارم ، بيافتد

و سيل اشك من ، تو را با خود ببرد . . .

و باز

 من بمانم و تنهاييــ ـ ـ ـ

 

 

+و تنهايي

اتفاق سنگيني است

كه هر شب در آغوش من مي افتد . . .

 تابش را ندارم ديگر

 

++این نیز بگذرد...

مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی

مثل تمام دوست داشتنها

که در ته صندوق خاک خورده زمان مخفی شد

و گردی از فراموشی پوشاندش

این نیز بگذرد مثل تمام اشکهایی که در انزوا ریخته شد

و هیچ کس نفهمید

این نیز بگذرد مثل همه بغضهایی که بی پروا گره کور خوردند

و هیچ دست مهربانی هرگز بازشان نکرد

این نیز بگذرد مثل گذر تلخ ثانیه ثانیه های تنهایی و بیقراری و دلتنگی

این نیز بگذرد ...

مثل زندگی . . . . .

 

+++بالله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود……….