پریشانی


ذهنم پر از شعر است اما دفترم خالی است
این سرزمین از سال های دور، اِشغالی است
فرقی ندارد آسمان صاف است یا ابری
این از مزیت های عمری بی پروبالی است
من با خطوط دفتر شعرم گلاویزم
پیشانی ام درگیر خط های بداقبالی است
گرم غزل خوانی شدم یک عمر و یادم رفت
عمری است مردی در دلم سرگرم ِ نقالی است
وقتی که حرفم را نمی خواند کسی دیگر
کاری ندارم این غزل خوب است یا عالی است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد