تعطیله

سلام و خدافظ


سلام چون چند وقته ندیدمتون...!

خدافظ چون اینجا مخفی گاه91 بود و الان سال91 تموم میشه !!!


سال 91 خیلی چیزا یاد گرفتم (اعم از بد و خوب) کلی دوست پیدا کردم و از دست دادم (اعم از بد و خوب (بیشتر خوب پیدا کردم))


این وبلاگ اولین وب من بود و اسمشو تو اون لحظه همینجوری گذاشتم مخفی گاه ولی الان که از بالا دارم به 91 نگا میکنم میبینم واقعا تو لحظه لحظه این سال من دنبال 1 پناهگاه بودم و چون پیداش نکردم به ناچار دنبال مخفی گاه گشتم و چون اونم نبود ساختمش و واقعا زیبا شد (همه قشنگیشو مدیون شماییه که توش پنهون شدین با من و برام 1 دنیا آرامش دادین باور کنید تعارف نمیکنم واقعا برام دلگرمی بودین خیلی جاها)

و اما حالا : من الان 1پناهگاه دارم و نیازی به مخفی گاه نیس

ولی دوستامو لازم دارم پس دعوتتون میکنم به وب جدیدم که بازم باهم باشیم و پشت هم...

مرسی از اینکه بزورم که شده میارمتون وب تازم...ههههه


حالاچهاشنبه سوریتون مبارک


زمستون

سلام خوبين؟خوبم!

چن وقته نيسم چن وقته نميام بهتون سر نميزنم از اين بابت من اينم---->

البته تقصير من نيست آخه نتم بنا ب دلايلي قطه

دلم براتون تنگ شده بود واقعاو هست آخه الانم از كافي نت آپ ميكنم

 

زمستونتون مبارك!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱

كلا خوشم مياد مغزم يخ زده

 

پ ن : تنها هدفم از آپ كردن اين بود كه فك نكنيد پنهان شده زمستونا به خواب زمستوني فرو ميره و ديگه نميتونه بيرون بياد ... بلكه فرو ميره و بيرون مياد

 

يني حالم بد شد از نتشون با اين سرعت لاك پشت گوژ پشت

تسلیت

                        



ماه محرم ماه عزاداری امام حسین (ع) رو به همه دوستام و همه شیعه ها تسلیت میگم...



پرسيدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهي كشيدوگفت:كه ماه محرم است.گفتم: كه چيست محرم؟باناله گفت:ماه عزاي اشرف اولادآدم است

درد

بدم میاد از این روزا...

روزای که با همه توانم میدوم و به هیچ جا نمیرسم

روزای که اگه به عقب بر نگردم باید خوشحال باشم

روزای که درد میکشم و ساکتم

روزای که غم دارمو میخندم

روزای که منتظرم تا شب شه و زیر تنهایی تاریکش گریه کنم


خیلی خستم از این شبا...

شبای که هیچ دستی جز دست خیس بالشم نوازشم نمیکنه

شبای که باید دستمو بذارم رو دهنمو فریاد دلمو خفه کنم

شبای که چقد گریه میکنم سبک نمیشم

شبای که میگم پری گریه نکن ... تو که نمیخوای فردا صب همه بفهمن !


مگه همه نمیدونن؟؟؟

چرا میدونن

ولی بعضی دردا بی درمونن

همه ساکت نگاهت میکنن

... همین ...



کاش تو یکی از همین شبا دیگه برام فردایی نیاد




پ . ن : آپ نمیکردم چون نمیخواستم درددل کنم !

درددل مشکلی نداره ولی اینا درددل نیس !

فقط درده چون دلی نمونده ، دیگه اونم درده !!!

دلم براتون تنگیده بود !!!

سلام سلام خاله بزغاله...!

علیک سلام خاله بزغاله...!


هههههههههههههههههههه  !!! ما بچگیامون یه همچین بازیایی میکردیم! شما چطور دوست عزیز؟؟؟!!!


جدای شوخی سلام


من یه چن وقتی نبودم ینی بودم ولی نمی آپیدم ! جدا از همه دوستای گلم که تو این مدت بهم سر میزدن وجویای حال خراب این پنهان شده ی حقیر بودن متشکرم !!!!!!!!!!!


هههههههه حال کردین چه خوشمل حرفیدم؟!!!

 

راستشو بخوایین خودمم درست نمیدونم چرا نمی آپیدم !!!!!!!!!!  ینی میدونم وقت نمیکردم ولی دقیقا نمیدونم چرا وق نمیکردم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

این مدت خُل تر شدم!!!

 

خلاصه بهتون بگم از آنچه گذشت پنهان شده اندر مخفی گاه۹۱ :

 

نتایج کنکور اومد

منم از مهندسی کشاورزی شهر خودمون قبول شدم  !

 

ولی خانواده محترم نذاشتن برم !!!  گفتن پنهان بیشین بینیم  تو لیاقتت بیشتر از ایناس و درس نخونده بودی و....!

خلاصه خرمون کردن و مام قیدشو زدیم رف پی کارش

 

قراره این پری پنهان یه سال کنج مخفی گاهش بشینه و مثلا درس بخونه !

 

 

آقا این مدت امتحان هلو (حسابداری) هم دادیم و قبولیدیم و عملیشم دادیمو قبولیدیمو شیرینیشم دادیم شما نبودید بخورید !!!!!!!!

 

خلاصه قصدمون از آپیدن اعلام زنده بودن بود!!! که انجام شد اگه کاری باری ندارید ما بریم پنهان شیم؟!

 راستی بفرمایید تمشک !!!! دستمو گاز نگیریداااااااااااااااااااااااااااا

 

پ. ن : ۱- دقت کردین همه چیو جم بستم؟؟؟!!!! منکه خیلی دقت کردم

۲- یکم دلم گرفته !!!

مخفی گاه !

امروز میخوام عکس مخفی گاهو براتون بذارم ...!



اینم یه عکس خوشمل از مخفی گاهِ طبیعیِ من


اینم مخفی گاه به همراه انگشتانِ شخصِ شخیصِ پنهان شده!

اینم از گلِ بارون زده ی من




پ ن : خوب بود؟

دلتون سوخت که جایی به این خوشملی دارم؟!

رویایِ رویایی

    

دختر جوون تو یه قایق چوبی کهنه و کوچیکی که فقط واسه جا دادنِ بدن زیبا و ظریف دختر جا داشت به نرمی آروم گرفته بود

قایق تو یه دریاچه ی کوچیک ولی زیبایی که زیر نور ماهِ کامل نقره ای رنگ بنظر میومد آروم و دلچسب شنا میکرد


دست چپ دخترک  بیرون قایق بود و از لمس کردن تن خیس آب لذت میبرد

 

حریرِ سفیدی که دخترک رو تو آغوش گرفته بود و تنِ زیبای دخترک زیر نور ماه درخشش زیبایی داشت


طوری که درختای بیدمجنونی که گیسوهای بلند و جادوییشونو تو اعجازِ آبِ نقره ای دریاچه میشُستن

   

به این فکر میکردن که ماه امشب برای پس گرفتن تیکه ای کوچیکی از خودش که رو دریاچه شناوره به زمین نزدیک

شده و چیزی نمونده که برای پس گرفتنش زمینو بوسه بده !

  

دخترک به ماه خیره شده بود ، دقیقا همونطور که ماه به اون خیره بود ...

 

دختر اسب سواری که غروب اونروز رویایی دیده بود وخواب و از شباش گرفته بود رو تو قاب ماه میدید

ولی ماه محو درخشش چشای دخترک شده بود و مرز فاصله اش رو فراموش کرده بود !

 

پلکای دختر سنگین و سنگین تر شد و قرص کاملِ ماه براش یه حلال باریک شد

و روح کنجکاوش از دریچه ی چشای زیباش بیرون اومد و به

دنیای زیرِ آب قدم گذاشت...

  

اول به دنبال دلیلی که صدای جیرجیرِ عجز قایقو درآورده بود گشت ...!

 

پری کوچولویی رو دید ! یه پری دریایی کوچولو :) البته اون یه پسر بود ! چشاش گرد شد چون اون هرگز فکرنمیکرد پری دریایی پسر هم وجود داره ولی همیشه دوستاش یه پری دریایی باشه !

 

به پسرک نگاه کرد اندازه یه پسربچه ی ۴ساله بود با موهای نسبتا بلند که فرِ زیبایی داشت با ابروهای بالا انداخته روصورت معصومش ! (ینی داشت به چی فکر میکرد؟!!!)با یه پیراهن سفید و عجیب که مقداری سنگهای زیبا به انتهاش وصل شده بود و نیمه ای پایین بدنش که مث همه ی پری ها شکلِ ماهی بود!اما پولکای یه ماهی هرگز نمیتونس همچین زیبایی چشم نوازی داشته باشه ... ولی اون نمیتونست روحِ دختررو ببینه !
 

پسرک دقیقا زیرقایق دختر بودو با دستای بچگونه اش سعی میکرد قایقو حرکت بده و این تمام دلیلِ غُر زدنای قایقِ پیر بود !

 

بقدری پسرک زیبا بود که دختر نمیتونست ازش چشم ورداره ولی یه چیزِ نارنجی که اون ته برای خودش حرکت میکرد توجه اونو جلب کرد

نزدیکتر رفت یه خرچنگ نارنجی ! که برخلاف رنگ نرمش پوست خیلی سفتی داشت ! حرکت مسخره ای خرچنگ که مث یه آدم عصبانی و نگران مدام یه مسیرِ کوتاهی رو میره و برمیگرده دخترک رو به خنده انداخت

 

چیزی کف دریاچه روی شنا حرکت کرد ... یه موجود جذاب ... اون بابای نِمو بود! (همون ماهیِ نارنجی و سفیدی که گم شده بود! ) همراه دوستِ آبی رنگش !

چشای دختر گرد شده بود و حس عجیبی داشت ...

 

 

صدایی گف :

زیبایی معنی نگاه توست ...!!!

.

.

.

یه اسب دریایی زیبا پشت مرجانا داشت با معشوقه ی خودش حرف میزد... و دخترک با کمال تعجب حرفاشو میشنید و میفهمید !!!

 

حس فوق العاده ی داشت مث پرواز !

                                                 ولی تو آب !

                                                                  آبی به رنگ مهتاب !

 

 

 

صدای قُلوپی اومد و دخترک چشم به روی منتظر ماه گشود ...

اوه نه اون تو خوشحالی خوابِ شیرینش دستشو کوبید به لاکِ لاک پشت کوچولویی که مدتها واسه رسیدن به سطح آب شنا کرده بود!

و صدای قلوپ پایین اوفتادن لاک پشت ، روح دخترک رو از شهرِ افسانه ای زیر دریاچه به چشای دخترک برگردوند !

 

نیم خیز شدو به تلاطم  آب نگاه کرد و آهی از ته دل کشید




برای تلاش بی سرجامِ لاک پشت کوچولو...

برای خوابِ دلنشین و شاید واقعیتِ رویایی خودش...

برای ...

صدای سنجاقکی که لابلای عطر موهای بلندش روی بادِ لطیفِ نفس هاش سرمستانه پرواز میکرد ، شیرینی لبخندِ امیدرو به لبای سرخ دخترک هدیه کرد ...

 

نگاهِ دوباره ای به ماه کرد و با لبخند رضایت چشماشو بست و ...

 

 

 

 

پ ن : ما تیرماهیا موقعی که ماه کامله یه دیوونه ی محضیم!!!

اینو تو یه شب که ماه کامل بود از گوشه ی مغزِ دیوونه ام کِش رفتم و واستون نوشتم! نظرتون چیه؟؟؟

شبهای آسمانی





تو این شبای آسمونی مهربونی یادمون نره...



پ ن : خیلی التماس دعا...توروخدا موقع دعا منو فراموش نکنین

ایام عزاداری مولای متقیان امیرمومنان رو تسلیت میگم...

کاش

 

 

کاش میشد با بال آرزوها پَر کشید

                                                   از کویر خشک گیتـــــــــی وا رهید

 

 کاش میشد رنگـــی از دریا گرفت

                                                   سینه را از چنــگ ابلیسان گرفت!

 

 کاش میشکُفت مِهــــری در میان

                                                   همچو گُل بر آغوش سـبز ِحامیان

 

 کاش می بارید با چَشــــم تَرَش

                                                   برکویرِخشک و بیتابِ دلم،برتَرَکَش

 

 کاش همچو نسیم،آرام میرسید

                                                   با لطیفی دست بر سر میکشید

 

 کاش بود و می بایست بـــــــــود

                                                   لینک نیست،انگار نمیبایست بود

 

            

 

 

پ ن : ۱ راستش دیدم خیلی وقته نه آپیدم ، راستشو بخوایین کلا حوصله شم ندارم که بخوام چیزی بنویسم و اینا

گفتم برم دفترشعرمو بیارم شاید یه چیز به درد بخوری توش بود

 

ورق زدم رسیدم به این به اصطلاح شعره دیدم کنارش نوشتم :       ۱۳۹۰/۰۱/۱۶  سه شنبه

                                                                                    تو مدرسه سر امتحان شیمی

                                                                                     و تدریس زمین !!!

اگه کمو کاستی داشت به لطف خودتون تنهایی !  ببخشین

دیگه تو اون شرایط بیشتر از این تمرکز نمیشد کرد  

 

 ۲ نماز روزه هاتونم قبول ، التماس دعام شدیدا دارم